9 اسلاید صحیح/غلط توسط: ᵈʳᵉᵃᵐᵉʳ🌊 انتشار: 3 سال پیش 71 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هوف بلاخره پارت دو هم اماده کردم بروید و لذتش را ببرید
اول لایک کن بعد برو اسلاید بعد💕🧸🖇
شوگا
درو باز کردم و سوار ماشین شدم و دیدم داره برام با لحن کیوتی دست تکون میده در جوابش لبخند زدم ولی فک نکنم ببینه چون شیشه دودیه لیمونادو برداشتم تا یه نفسه سر بکشم اخراش بود که یهو یاد کاری که کرده بودم افتادم محکم قوطیو گذاشتم سر جاش و گفتم من چیکار کردم؟ بهش نخ دادم الان؟ چرا اونوقت ؟ محکم زدم رو پیشونیم اما با خودم گفتم مهم نیس همین فردا میرم اونجا و بعد اینکه غذا رد خوردیم بهش مبگم که حسی ندارم بش و وقت اضافی برا این منگل بازیا ندارم بلاخره رسیدم خونه و قفقط لباسامو در اوردم وخودمو پرت کردم رو تخت
تینا
رژ کمرنگ صورتیمو تمدید کردم دامنمو مرتب کردم و برای اخرین بار به خودم تو اینه نگاه کردم خوبه یه چشمک زدم و جلوی در رفتم وای باورم نمیشه بلاخره یه بار این راننده خنگول من به موقع اومد در طول راه به خودم قول دادم بهش بگم دیگه نمیخام ببینمش و این فقط جبران لطف بوده سخت این بود که نباید موقع گفتن به چشماش نگاه میکردموگرنه مثل اوندفعه بازم باید به چشماش خیره میشدم و دهنم بسته میشد
وارد رستوران شدم و دیدمش که داشت با گوشیش کار میکرد
شوگا
با شنیدن صدای در سرمو اروم بالا اوردم خودش بود وقتی روشو برگردوند اروم سرمو اورذم پایین ولی زیر چشمی میپاییدمش چهرش اصلا شبیه دخترای اینجا نبود اون واقعا خاص بود همونجوری داشتم نگاش مبکردم که یه لحظه به خودم اومدم چی ؟ اما من یونگی ام مین یونگی پسر مغروری که تنها عشقش خوابه ! چرا خجالت بکشم از اینکه نگاهش کنم مگه چی میشه؟
اینبار بالا گرفتم و باغرور تو چشماش زل زدم فک کرده کیه؟ داشت دامنشو مرتب میکرد سرشو اورد بالا و چشم تو چشم شدیم نه دست بر نمیداشت نمیخواست کم بیاره منم گارسونو صدا زدم تا غذا سفارش بدم
تینا
گارسون اومد با یه منو که از موی راپونزلم بلند تر بود پوفی کردم و گفتم اینم ازینکه سرشو اورد بالا و پرسید چی میخوری گفتم هرچی خودت میخای اونم گارسونو صدا زد و گفت یه غذا به پیشنهاد سر اشپز قیمتشم مهم نیست چشمام گرد شد خوبه حالا به حساب منه و این داره میگه مهم نیس بعد سالها بلاخره اوردنش این چه کوفتیه دیگه میگو؟؟؟ اونم نیمه خام ای وای حالا همچیش به کنار من که بلد نیستم میگو پوست بگیرم اینو کجای دلم بزارم دیگه که دیدم شروع کرد اروم و با ظرافت پوست میکند و میخورد و من مات نگاش میکردم ودر تلاش بودم یاد بگیرم داشت پنجمین میگو رو میخورد ولی من هنوز سر در نیادرده بودم همونجور که سرش پایین بود گفت نمیخوری؟
وای خب اینکه بگم بلد نیستم پوست بکنم که خیلی ابرو ریزیه پس گفتم من میگو دوست ندارم _نمیخوای امتحان کنی؟
_نه گفتم که دوست ندارم.
چیزی نگفت ولی یکم بعد دستشو جلوم گرفت یه میگو پوست کنده و تمیز دستش بود
_امتحان کن
منم که از خدا خواسته و گشنه از دستش قاپیدم و خوردم و نا خوداگاه گفتم وای ممنون چش قشنگ خیلی عالیه و بعد دستمو محکم گرفتم جلو دهنم عجب گندی به بار اوردم دستمو اروم از رو دهنم برداشتم و بهش نگاه کردم قشنگ میفهمیدم داره از خنده منفجر میشه ولی جلو خودشو گرفته گفتم منظورم این بود که مم ممنون اقای هر چی به خودم فشار اوردم اسمش یادم نیومد اونم که فهمیده بود وعض خرابه گفت مین یونگی شوگا
صدام کن
شوگا
یکی از میگو ها رو پوست کندم و جلوش گرفتم اونم تو هوا قاپیدش و گفت وای مرسی چش قشنگ خیلی عالیه چی؟ الان به من گفته بود چش قشنگ؟ یعنی بنظرش چشمای من قشنگ بودن یه لحظه واقعا تپش قلبمو حس نکردم ولی یه لبخند ملایم زدم و نگاش کردم انگار تازه فهمیده بود چی گفته دستشو گرف جلوی دهنش و گفت منظورم اینه که مم ممنونم اقای منتظر شدم که اسممو از دهنش بشنوم ولی ساکت شد فهمیدم یادش نیست اسممو لبخندم از رو لبم پاک شد و گفتم مین یونگی شوگا صدام کن سرشو تکون داد مشغول پوست کندن میگوی دیگه ای شدم همونجور که سرم پایین بود پرسیدم خب اسم تو چیه؟ لبخند کمرنگی زد و گفت تینا تا حالا لبخندشو ندیده بودم اما اون واقعا زیبا بود
دوباره مشغول کارم شدم که گفت امم ببخشید من بلد نیستم میگو پوست بکنم سرمو بالا اوردم و تو چشاش نگاه کردم خجالت توی صورتش موج میزد اما من نمیخاستم سر یه موضوع کوچیک خجالت بکشه یا باعث ناراحتیش شه از جام بلند شدم
تینا
از جاش بلند شد صندلیشو برداشت و کنارم گذاشت از تو بشقاب یه میگو برداشت و شروع کرد با دقت به دستش نگاه کردم اما هیچی یاد نگرفتم میگو رو به خودم داد و گفت خب یاد گرفتی؟ بهش نگاه کردم و گفتم نه پوفی کرد و اینبار دستمو تو دستاش گرفت و کمکم کرد و من بلاخره تونستم یه میگو پوست بگیرم میگو رو جلوی خودش گرفتم خندید و خوردش تو همین حس و حال بودیم که صدای هی سان رو پشت سرم شنیدم
_فکر نمیکردم به این زودی دست به کار شی
دستام یخ کرد
شوگا که دستم تو دستش بود و حالمو فهمید بلند شد و روشو برگردوند منم برگشتم دستمو کمی فشار داد و به چشمام نگاه کرد و گفت نترس حواسم هست خنده مصنوعی کردم و گفتم نه بابا چیزی نیس این یارو فقد همکلاسی قبلیمه سرشو تکون داد و دوباره به هی سان نگاه کد
_ به به ببخشید مزاحم اوقات عاشقانتون شدم ولی شما اینجا با دوست دختر من اینجا چیکار میکنید؟
دوستاش که پشت سرش بودن پوزخند زدن شوگا محکم جواب داد شما الان مزاحم ما شدید اونم بدون توجیه هر نسبتی که با این خانم داشته باشید دلیل قانع کننده ای نیست که بخواید اینجوری تعقیبش کنید یا ... بعدم خدمه رستوران رو صدا زد و هی سان و دار و دسته اش رو بردن بیرون
شوگا
یه لحظه دستش سرد شد نمیدونم از چی ترسیده بود بلند شدم و به سمتشون برگشتم رستش میلرزید کمی دستشو فشار دادم و گفتم حواسم هست سرشو تکون داد و با یه لبخند که قشنگ معلوم بود ساختگیه گفت چیزی نیست فقد همکلاسی قبلیمه ولی از لرزش صداش معلوم بود این یه همکلاسی معمولی نیست
_به به ببخشید مزاحم اوقات عاشقانتون شدم ولی شما اینجا با دوست دختر من چیکار میکنید؟
اها پس تینا دوست دخترش بود ترس اینکه یه رابطه رو خراب کنم به جونم افتاد همیشه از پسرایی که میپریدن وسط و دختره رو عاشق میکردن و باعث خیانت میشدن متنفر بودم اما نمیخاستم جزعی ازشون باشم و این تقصیر تینا بود پس چرا باهام اومد بیرون نه من نباید زندگیشونو خراب کنم دست تینا رو ول کردم و گفتم اما شما الان حق ندارید مزاحم ما بشی هر نسبتی که با این خانم داشته باشید دلیلی قانع کننده ای نیست برای اینکه تعقیبشون کنید یا ...
و خدمه رو صدا کردم تا بیرونشون کنن خواستم سرجام بشینم که دوباره یاد حرفای پسره افتادم صندلیمو بردم سر جای خودم ولی دیگه نتونستم غذا بخورم اشتهام از فکر اینکه دوستیشونو خراب کردم کور شده بودتینا اما با ارامش سعی میکرد پوست یه میگو رو بگیره خاستم کمکش کنم دستمو بردم جلو اما برش گردوندم شاید اینجوری بهتره
تینا
اون عو.ضی بلاخره کار خودشو کرد حالا شوگا درباره من چی فکر میکنه؟ که یه دختر ولم که تا یه نفر دیگه رو ببینه خیانت کنه؟ لعنتی .سعی میکردم عصبانیتمو سر میگوی تو دستم خالی کنم ولی هر چی تلاش میکردم نمیتونستم پوستشو بکنم با در موندگی تو بشقاب پرتش کردم و بشقابو کنار زدم و به شوگا نگاه کردم الان بهترین موقعیت بود قضیه رو بگم بدون اینکه به چشماش نگاه کنم اروم صداش کردم شوگا؟ یه چیزی هست که باید بهت بگم
شوگا همونجور که سرش پایین بود گفت بله خیالم راحت شد پس باهاش چشم تو چشم نمیشدم ولی محض احتیاط سرمو انداختم پاییونو گفتم خب راستش اینجااومدنم فقط برای جبران لطفت بوده ولی وسط حرفم اومد و گفت چرا بهم نگاه نمیکنی وقتی داری باهام حرف میزنی بدبخت شدم سرمو اروم اوردم بالا و همینطور که به چشماش نگاه میکردم تند تند گفتم خب چیزه میدونی یعنی اینکه من اونجا نه نه نه من ازت ممنونم که اونو رد کردی بره من باهاش تموم کرده بودم همونروزی که تو کافه دیدمت چون فک میکرد بهش خیانت کرده بودم و داستان اینجوری بود که من ازش خوشم نمیومد نفس عمیقی کشیدم و اینبار با ارامش بیشتری ادامه دادم یه روز جلوی دوستاش به من در خواست داد و چون نمیخاستم غرورش خورد بشه قبول کردم ولی اونروز هم توی کافه میخواستم باهاش کات کنم که اومد و گفت تو به من خیانت کردیو... از بعدشم که تو رو دیدم
شوگا
بشقاب میگو رو زد اونطرف همون لحظه گوشیمو برداشتم و وانمود کردم تو گوشیمم گفتم بله
گفت خب راستش اینجا اومدنم برای جبران لطفت بوده سرمواوردم بالا و دیدم سرش پایینه فهمیدم که میخاد بگه که این یه قرار نبوده اره حرف خودم خیالم راحت شد ولی میخواستمح الا که اینجا اخرین باره میبینمش صورتشو ببینم اروم با خودم گفتم تو چرا نگام نمیکنی وقتی باهام حرف میزنی فکر کنم شنید چون با یه حالت دست پاچه سرشو اورد بالا و به چشمام زل زد چند لحضه مکس کرد و یهو گفت خب چیزه میدونی یعنی اینکه نه نه نه انگار گیج شده بود من ازت ممنونم که اونو رد کردی بره من باهاش تموم کرده بودم اونروزی که تو کافه دیدمت یه نفس عمیق کشید و با ارامش گفت یه روز جلوی دوستاش به من در خواست داد و چون نمیخاستم غرورش خورد بشه قبول کردم ولی اونروز هم توی کافه میخواستم باهاش کات کنم که اومد و گفت تو به من خیانت کردیو... از بعدشم که تو رو دیدم
نمیدونم چرا اما با حرفاش کمی اروم گرفتم اما چرا اینکه مهم نیس خب کات کردی که کات کردی اصلا چرا اینا رو به من گفت در جوابش فقط سرمو تکون دادم و بلند شدم و گفتم به هرحال از دیدنش خوشحال شدم اونم متقابلا همین کارو انجام داد و سرشو تکون داد خم شدم رو میز تا گوشیمو بردارم که تینا رفت وقتی به سمت حسابداری رفتم تا حساب کنم تینا رو دیدم که دیگه حساب کرده بود و به سمت ماشینش رفت تا سوار شه که یهو راننده من رسید و محکم زد به ماشینش و ماشینش داغون شد بلند گفتم ای وای به سمت تینا رفتم که وحشتزده به ماشین راننده من نگاه میکرد دستمو رو شونش گذاشتم و گفتم واقعا متاسفم فکر میکردم رانندم کلاس رانندگی رفته ولی ... سرمو با تاسف تکون دادم
ادامه تو نتیجه هست
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
خیلی خوب بود :)
خسته نباشیی و ادامه لطفااا
مرسیی حتما 😍
عالییی بودد👍😍
چقد خوشحالم که خوشتون اومده😍💕
پارت دو هست دو جا افتاده:|||